صلح حدیبیه و بی ادبی عمربن خطاب(در هر دو روایت شیعه و سنی)

دوباره    ماه   خدا   و   كتاب  و  نور  شود

 دوباره  هر چی  بدی  دور  دور  دور  شود

دعا برای ظهورتو (عج) بر لبم جاری ست

 دعا   بكن   كه   دلم   لایق  ظهور  شود

التماس دعا

همراهان عزیز سلام

مطلب زیر برگرفته از کتاب آن گاه هدایت شدم نوشته ی دکتر محمد تیجانی است. ایشان از کودکی از علمای اهل تسنن بودند و پس از رفتن به حج به وهابیت گرایش پیدا کرده و پس از ملاقات با یک شیعه ی عراقی  و مسافرتی به عراق به مذهب تشیع گرایش پیدا کرده و تصمیم به تحقیق و انتخاب درست کردند. که پس از آن به لطف خداوند شیعه شدند.

اگر هرکدام از دوستان تمایل به خواندن این کتاب بسیار مفید و زیبا برای هر شیعه را دارند می توانندEmailخود را براي اين حقير بفرستند تا بنده هم اين كتاب را برايشان فرستم. لصفا مطلب را تا آخر مطالعه كنيد چون خواندن نصفي از آن فايده اي ندارد.

خلاصه ي داستان:

رسول خدا(صلي الله علي و آله وسلم)در سال ششم از ماه هجرت،براي ادي عمره همراه با هزار و چهارصد نفر از اصحابشان خارج شدند.به آن ها دستور دادند كه شمشيرها را كنار خودشان بگذارندو خود و يارانشان در «ذوالحليفه» احرام بستند و بند به گردن گوسفندهاي قرباني انداختند تا قريش يقين كنند كه ايشان  براي انجام عمره و زيارت آمده و قصد جنگ ندارند ولي قريش با تكبري كه داشت ترسيد  كه اعراب بشنوند و باور كنند كه كه محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) به زور وارد مكه شده و قدرت آن ها را شكسته است، لذا هيئتي را به رياست سهيل بن عمروبن عبدو عامري، به سوي او فرستادند و از او خواستند كه اين بار، از همان راهي كه آمده برگردد،مشروط بر اين كه سال ديگر، سه روز مكه را در اختيارش قرار دهند و ضمناً شرط هاي سخت تري  را وضع كردند كه پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) پذيرفتند زيرا مصلحتي را كه خداوند با وحي به پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) رسانيد، چنين اقتضا مي كرد.ولي بعضي از اصحاب اين رفتار پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) را نپسنديدند و به شدت با پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) مخالفت كردند.

عمربن خطاب نزد حضرت آمد و عرض كرد:آيا تو واقعاً پيامبر خدا نيستي؟

فرمودند: بلي هستم.

عمر گفت: آيا ما بر حق و دشمن ما بر باطل نيست؟

فرموند:بلي.

عمر گفت:پس چرا دينمان را به ذلت واداريم؟

رسو خدا(صلي الله علي و آله وسلم) فرموند:

«من پيامبر خدايم و هرگز او را نافرماني نمي كنم  و او يار و ناصر من است»

عمر گفت: آيا تو به ما وعده نمي دادي كه به خانه ي خدا مي آييم و طواف مي كنيم؟

حضرت فرمودند: آري، آيا من به تو خبر دادم كه سال ديگر مي آييم؟

عمر گفت:نه.

حضرت فرمودند: پس سال ديگر مي آيي و طواف مي كني.

سپس عمر نزد ابوبكر آمد و گفت:اي ابوبكر! مگر اين مرد حقيقتاً پيامبر نيست؟

گفت: چرا هست.

آن گاه عمر همان سوال هايي را كه از پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) كرده بود، از او كرد و ابوبكر به همان جواب ها پاسخ داد و به او گفت اي مرد! اين به تحقيق پيامبر خداست و خدا را عصيان نمي كند و خداوند تأييدش مي نمايد. پس تو از نافرمانيت دست بردار و او را اطاعت كن.

و هنگامي كه پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) از صلح فارغ شدند، به اصحابشان فرمودند: بلند شويد و قرباني كنيد و سر بتراشيد. ولي به خدا قسم يك نفر از آنان برنخاست تا اين كه سه بار حضرت تكرار كردند.وقتي هيچ كس دستورشان را اطاعت ننمود، به درون چادرشان رفتند و آن گاه بيرون آمدند بي آن كه سخني با يكي از آن ها بگويند، با دست خود شتر قرباني كردند، سپس سلمانيشان را صدا زدند تا سرشان را بتراشد وقتي اصحاب اين را ديدند، بلند شدند قرباني كردند، و هريك سر ديگري را تراشيد و نزديك بود برخي برخي ديگر را بكشند...۱

اين خلاصه اي از داستان صلح حديبيه بود و اين از رويدادهايي است كه شيعه و سني بر آن اتفاق دارند.تاريخ نويسان و لصحاب سير،مانند طبري ، ابن اثير،ابن سعد و ديگران از قبيل بخاري و مسلم نيز آن را ذكر كرده اند.

من در اين جا لحظه اي تأمل مي كنم، چون ممكن نيست چنين چيزي را بخوانم و متأثر نشوم و تعجب نكنم از رفتار اين اصحاب نسبت به پيامبرشان.

آيا هيچ عاقلي مي پذيرد اين سخن را كه اصحاب به راستي اوامر پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) را اطاعت مي كردند و آن را اجرا مي نمودند؟

اين داستان آن ها را تكذيب مي كند و نظرشان را تخطئه مي نمايد.

آيا هيچ عاقلي تصور مي كند كه اين رفتار در مقابل پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم)، كار آساني است،پذيرفته است، يا اصلاً معذور است؟

خداوند مي فرمايد:

«نه، به خدايت سوگند،اين ها ايمان نمي آورند تا تو را در اختلاف هاي خود حاكم قرار دهند، آن گاه در درون خودشان هيچ ملالي از آن چه تو حكم كرده اي نيابند و بي چون و چرا تسليم فرمانت گردند».۲

آيا عمربن خطاب در اين جا واقعاً امر پيامبر را گردن نهاد و در درون خود هيچ اشكالي و ايرادي از قضاوت پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) نيافت؟ يا اين كه موضع گيريش شك و ترديد در برابر امر پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) بود؛ خصوصاً آن جا كه گفت: آيا تو به راستي پيامبر خدا نيستي؟آيا تو نبودي كه به ما چنين مي گفتي...؟ و آيا پس از اين كه پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) با آن پاسخ هاي قانع كننده جوابش داد تسليم شد؟ نه، هرگز تسليم نشد و لذا نزد ابوبكر رفت و همان سوال ها را از ابوبكر كرد .

و آيا پس از آن كه ابوبكر جوابش دادو نصيحتش كرد كه اطاعت از پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) كند تسليم شد؟ نمي دانم. شايد با پاسخ ابوبكرتسليم شده باشد يا به جواب ابوبكر قانع شده باشد.وگرنه چرا درباره ي خودش مي گويد:

«پس بدان خاطر اعمالي را انجام دادم...»، و خدا و رسولش مي دانند چه اعمالي است كه عمر آن ها را انجام داده است و نمي دانم چرا بقيه ي حاضرين نيز پس از آن ماجرا، گوش به فرمان رسول الله (صلي الله علي و آله وسلم) ندادند كه از آن ها مي خواستند نحر كنند و سر بتراشند تا اين كه سه بار حضرت اين امر را تكرار كردند و باز هم تأثيري نبخشيد.

سبحان الله! من نمي توانم باور كنم آن چه را كه مي خوانم. و آيا بايد اصحاب به اين جا برسند كه چنين رفتاري را با پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) داشته باشند؟

و اگر اين داستان تنها از طريق شيعه روايت شده بود، آن را بي گمان تهمتي عليه اصحاب مي شمردم.ولي داستان به قدري مشهور است كه تمام محدثين اهل سنت نيز آن را نقل كرده اند و چون من خود را متعهد و ملزم دانسته ام به پذيرفتن آن چه هر دو گروه بر آن اتفاق كرده اند، پس چاره اي جز تسليم، و در عين حال، سردرگمي ندارم.

و چه مي توانم بگويم؟ و چگونه عذر اين اصحاب را بخواهم كه قريب ۲۰ سال –از تاريخ بعثت تا حديبيه- با پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) گذراندند و آن همه معجزات و انوار درخشان نبوت را با چشم خود ديدند؟ و قرآن هم شبانه روز به آن ها ياد مي داد كه چگونه با ادب در خدمت حضرت رسول (صلي الله علي و آله وسلم) باشند و چگونه با او صحبت بكنند، تا آن جا كه تهديدشان كرد يه حبط و بطلان اعمالشان، اگر صدا را بالاتر از صداي پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) كردند.

به نظرم مي رسد كه عمربن خطاب، شك و ترديد را دل حاضران ايجاد كرد تا آن ها گوش به فرمان پيامبر(صلي الله علي و آله وسلم) ندهند، به اضافه ي اقرار خودش كه اعمالي انجام دادهاست كه ميل ندارد آن ها را ذكر كندو و در اين باره سخني نيز دارد كه همواره آن را تكرار مي كرد :«آن قدر روزه گرفتم،صدقه دادم، نماز خواندم و بنده آزاد كردم و همه براي آن سخني بود كه به آن تكلم كردم...»تاآخر آن چه دراين حادثه از او نقل شده است.۳

و از اين به دست مي آيدكه خود عمر نيز رفتار بد خود را در آن روز درك مي كرده است. به راستي كه اين داستان عجيب و غريبي است ولي حقيقت هم دارد.


۱.اين داستان را اصحاب سير و تواريخ نقل كرده اند.بخاري نيز در صحيح خود، در كتاب شروط،باب شروط جهاد،جلد۲،صفحه ي ۱۲۲،آورده است. صحيح مسلم در باب صلح حديبيه، جلد ۲

۲.سوره ي نساء، آيه ي ۶۵

۳.سيره ي حلبيه،بابا صلح حديبيه، جلد ۲، صفحع ي ۷۰۶

 

 

 

 

 

 

 

امامِ نا شناخته

عاشقان عید مبارک.

میلاد یوسف فاطمه(علیه السلام)٬ امید دل عالمیان بر همه ی دوستداران و پیروان حضرتش مبارک.

برای سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلوات.

«ناشناخته بودن» یکی از معانی رایج غربت است. اگر معرفتی که شایسته و بایسته‌ی شخصی است، وجود نداشته باشد، او را می‌توان «غریب» دانست. به عنوان مثال، اگر مردم با پزشک ماهری زندگی کنند، ولی او را نشناخته و به کمالات و تخصص و ایمان و دلسوزی او آگاه نباشند و با او مثل یک فرد بی‌سواد برخورد کنند، اصطلاحاً به آن پزشک،«غریب» گفته می‌شود. از طرفی ممکن است مردم به تخصص و تعهد او آگاه شوند، ولی قدر او را نشناسند، و قلباً به او اعتقاد نداشته باشند، و در مقابل به پزشکان دیگری که این تعهد و تخصص را ندارند اعتماد کنند. در این صورت باز هم این پزشک «غریب» مانده است.
حال فرض کنید که این پزشک، در علم فقه هم متخصص باشد، در این صورت انتظار می‌رود که وقتی صحبت از فقه می‌شود او را در زمره‌ی فقها بر شمرده و به عنوان یک فقیه برای او حساب باز کنند. در غیر این صورت، حق او ادا نشده است.
به این ترتیب، هر چه کمالات فرد بیشتر و فراگیرتر باشد، ضرورت شناخت او ملموس‌تر می‌شود. و هر کدام از ویژگی‌های برجسته‌اش که – به طور اختیاری یا غیر اختیاری- مورد عدم توجه واقع شود، از آن جهت ناشناخته و غریب خواهد ماند.
به همین ترتیب، اگر یک واسطه‌ی خیر شناخته نشود و مردم ندانند که نعمت‌ها و برکات ازجانب چه کسی به آنها رسیده است، به سبب این نادانی، شکر نعمت او را چنانچه شایسته است ادا نمی کنند، و لذا او ((غریب)) می‌ماند. از طرف دیگر، اگر ولیّ ‌نعمت شناخته شود، ولی به خاطر بی‌توجهی و به عمد، از او قدرشناسی لازم نشود، کفران نعمت صورت گرفته، و این کفران نعمت به نوعی دیگر، به غربت او می‌انجامد. برای روشن شدن مطلب، به ذکر مثالی می‌پردازیم. فرض کنید که شخصی میزبان مجلسی شده و سفره‌ای گسترده است که بر سر این سفره از همه‌ی مهمانان پذیرائی می‌شود. حالا اگر برخی از مهمانان، میزبان خود را نشناسند و ندانند که بر سر سفره‌ی چه کسی نشسته‌اند، طبیعتاً نمی‌توانند از او تشکر کنند. در این صورت، میزبان ناشناخته‌ و غریب خواهد ماند. حالت دیگری از غربت میزبان، وقتی صدق می‌کند که مهمان‌ها ـ علیرغم این که صاحب نعمت را می‌شناسندـ به او بی اعتنا باشند، از او تشکر نکنند و نسبت به او بی‌توجه باشند، در این حالت نیز، به میزبان، مکفور و غریب گفته می‌شود و بدین ترتیب، مهمان‌ها با قدرناشناسی خود، میزبان را در غربت نگاه داشته‌اند. پس به طور کلی غریب به معنای ناشناخته، دو مصداق دارد : یکی آنکه اصلاً شناختی نسبت به او یا بعضی ازکمالات او وجود نداشته باشد. دوم زمانی که دیگران به او و کمالاتش واقف باشند، ولی آن طور که شایسته‌ی‌ اوست، قدرش را نشناسند ، این قدر ناشناسی را میتوان به معنای غربت او دانست. مصداق اوّل، یک امر اختیاری نیست، چون انسان به اختیار خود شناخت پیدا نمی‌کند، هر چند که قطعاً مقدّمات و زمینه‌های آن اختیاری است. ولی مصداق دوّم، کاملاً اختیاری است. وجه اشتراک میان این دو مصداق، عدم شکر گذاری قلبی نسبت به نعمت مورد نظر است، یعنی این که حق او و کمالات و فضائل او ادا نشده است. درحالت اوّل ، عدم شناخت نعمت، و در حالت دوم، قدر ناشناسی ازآن نعمت، سبّب کفران نعمت است. به هر حال، آن اعتقاد و باور قلبی که شایسته‌ی‌ یک نعمت است، نسبت به آن وجود ندارد. و همین معنی را می‌توانیم به مکفور بودن قلبی و در نتیجه غریب ماندن تعبیر کنیم.

ناشناخته بودن امام عصرعلیه السلام

وقتی تعبیر ((ناشناخته)) و ((غریب)) برای امام‌عصر"علیه‌السلام" به کار می‌رود، شاید تصور شود که مطرح کنندگان این بحث در بیان خویش مبالغه و اغراق می‌کنند.و یا گمان رود که این ادّعا صرفاً بر پایه‌ی احساسات و عواطف است و جنبه‌ی عقلانی ندارد. در حالی که مسئله‌ی غربت امام"علیه‌السلام" امری مستدل و روشن است که همگان باید واقعاً به آن متذکّر شوند و حقیقت آن را بیابند.
نعمت حضرت ولی‌عصر"عجل اللّه تعالی فرجه"، یک نعمت ((عامّ)) و فراگیر است و همه‌ی‌ خلائق را در بر می‌گیرد. شیعیان و غیر شیعیان، مسلمانان و غیر مسلمانان، و حتّی حیوانات و گیاهان و جمادات نیز، از نعمت وجود ایشان بهره‌مند می‌شوند و این نعمت مانند باران بر سر همه می‌بارد.
بنابراین شکر نعمت وجود امام موعود"علیه‌السلام"، باید به گستردگی خود این نعمت، فراگیر باشد، در حالی که در حال حاضر، بر روی کره‌ی‌ زمین، اکثر مردم اصلاً امام‌زمان"علیه‌السلام" را نمی‌شناسند. به‌ عبارتی نمی‌دانند میزبان و ولیّ نعمت آنها کیست. بر سر سفره‌ی او نشسته‌اند و نان و نمک ایشان را می‌خورند، اما هیچ‌ گونه شکرگزاری نسبت به ایشان انجام نمی‌دهند، چون اصلاً نعمت وجود ایشان را نمی‌شناسند تا ضرورت شکر آن را بدانند.
البته این عدّه که از شناختِ ولیّ نعمت خویش محروم مانده‌اند، گاهی در این محرومیّتِ خود مقصّر هستند. یعنی خود، مقدمات شناخت حضرتش را فراهم نساخته‌اند. امّا به هر حال، این افراد جاهل، چه در جهل خویش مقصر باشند یا نه، به هر حال، امام‌زمان"علیه‌السلام"را نمی‌شناسند و حضرت مهدی "علیه‌السلام" نزد ایشان مکفور و غریب هستند.
غربتِ امام"علیه‌السلام" در بین عدّه‌ی دیگری مشهودتر و ناگوارتر است.این عدّه، اقلّیتی هستند که خدای‌منّان، امام‌زمان"علیه‌السلام" را به آن‌ها شناسانده است و آنها می‌دانند که آن حضرت، حجّت خدا است، و به آن اذعان دارند، لذا در زمره‌ی شیعیان قرار می‌گیرند، ولی قلباً قدر ‌شناس حضرتش نیستند.
این افراد اندک، مهمانانی هستند که میزبان و ولیّ نعمتِ خود را می‌شناسند، امّا متأسّفانه غالباً او را مورد بی‌مهری قرار می‌دهند. و شکرحضرتش راـ چنان که باید و شاید ـ ادا نمی‌کنند. بدین ترتیب، غربتِ این ولّی نعمت، یک امر کاملاً اختیاری و به معنای قدرناشناسی از وجود ایشان است.
این معنا از غربت امام"علیه‌السلام"، دقیقاً به مشکور نبودن(مکفوربودن) ایشان بر می‌گردد. یعنی چون شکر قلبی نسبت به ایشان ادا نمی‌شود، ناشناخته باقی مانده‌اند. کسانی که این چنین امام خویش را قدر ناشناخته رها کرده‌اند، شایستۀ سرزنش هستند، چرا که از روی اختیار، نسبت به اعتقاد و پذیرش قلبی کوتاهی کرده‌اند.
اقّلیّتی که شناخت اولیه نسبت به امام‌زمانشان دارند، اگر حق این معرفت را ادا کنند و قلباً قدردان آن شوند، خدای متعال به فضل خود، برمعرفت آن‌ها می‌افزاید، و امام"علیه‌السلام" را به‌ آن‌ها بیشتر می‌شناسد. ولی گاهی این افراد، خود مقدمات معرفت بیشتر را فراهم نمی‌آورند.(1) و با کوتاهی در انجام مقدّمات حصول معرفت، امام"علیه‌السلام" را برای خود غریب و ناشناخته باقی می‌‌گذارند.
متأسفانه بسیاری از شیعیان که از ولایت امام‌عصر"علیه‌السلام" برخوردار هستند، خود را از نخستین مرتبۀ معرفت ـ یعنی معرفت به اسم ـ محروم ساخته‌اند. اینان حتّی خصوصّیات ظاهری امامشان را هم نمی‌دانند. مثلاً از سال و محل تولد ایشان بی‌خبرند، و از این بابت هیچ گونه احساس نگرانی و شرمندگی هم نمی‌کنند، در حالی که بعضی‌ از همین افراد، گاهی برای آشنایی باهنر پیشگان یا ورزشکارانِ کشورهای خارجی، وقت زیادی صرف می‌کنند، و با علاقه به دنبال کسب آگاهی بیشتر درباره آن‌ها هستند.
بدین ترتیب برخی از نوجوانان شیعه اطلاعات وسیعی دربارۀ فوتبالیستهای داخلی و خارجی یا هنرپیشگان و... به دست آورده و به خاطر می‌سپارند. گروهی از بزرگسالان هم ـ به ضرورت کسب و کار خود ـ مشخصّات کالاهای مختلف را به صورت تخصّصی یاد می‌گیرند. امّا بسیاری از افراد ـ پیر یا جوان ـ اگر بارها و بارها اسامی، تاریخ تولد، و مشخصات دیگر امام‌زمان" علیه‌السلام" در مجالس گوناگون به آن‌ها گفته ‌شود، کوچکترین توجّهی نمی‌کنند، و هیچ وقت نمی‌کوشند چیزی دربارۀ امام خود بیاموزند. این بی‌توجهّی‌ها چیزی جز قدر ناشناسی قلبی را نمی‌رساند، و نشان می‌دهد که حتی برای بعضی افراد متدّین، دانستن حدّاقّل ِخصوصیّاتِ امام‌عصر"علیه‌السلام" اصلاً مهم نیست. به راستی این ولّی نعمت، چقدر غریب است که حتّی دوستدارانش این حداقلّ ِتوجّه را به او مبذول نمی‌دارند؟!

بیایید از روز نیمه ی شعبان آغاز کنیم یاریش ولی نعمتمان را.

(1) الّبته این قاعدۀ کلی نیست که شخص لازم باشد همیشه مقدمات معرفت را خودش فراهم آورد تا خدا به او فضل نماید. بلکه خداوند به هر کس که بخواهد فضل می‌کند. چه بسا کسی هیچ یک از مقدمات را فراهم نکرده باشد و خدا به او معرفت امام"علیه‌السلام" ـ عطا فرماید. ولی آنچه مسلّم است این که اگر فرد در برابر معرفتی که خدا به او عطا فرموده، تسلیم باشد، بنابر وعدۀ الهی ـ که عین فضل اوست ـ به معرفتش افزوده می‌گردد. برای تحقیق و مطالعه در همین زمینه و ملاحظۀ دلائل آن ، به کتاب ((گوهر قدسی معرفت)) از همین نویسنده مراجعه کنید .


آفتاب در غربت /دكتر سيد محمدبني هاشمي

جوان

ولادت با  سعادات حضرت علی اکبر(علیه السلام) و روز جوان بر ساحت مقدس آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و پیروان و دوستداران حضرت مبارک باد.

قال الامام علىّ بن ابى طالب(عليه السلام): «الله الله فى الصّلوة فإنّها عمود دينكم»:

«خدا را، خدا را درنظر گيريد در توجه به نماز، كه پايدارى دينتان به نماز باشد».

گر چه هر يك از احكام و فرائض دينى به جاى خود از اهميت و ارزش خاصى برخوردار است، امّا در اين ميان بعد از معرفت الهى هيچ فريضهاى به والايى مرتبه نماز نرسد. چرا كه اين، تنها نماز است كه معراج مؤمن و اهميت دوران جوانى بر هيچ اهل علمى پوشيده نيست كه در شكل گيرى شخصيت هر فرد، مقطع جوانى از جايگاه خاص و اهميت ويژهاى برخوردار است. شايد بتوان گفت كه ثبات شخصيت هر انسانى در اين سنين آغاز و به هر نحوى كه شكل گيرد غالباً به همان صورت قوام يافته و تثبيت مىگردد و به همين دليل در روايات بر اهميت و برترى اين مقطع سنى تأكيدات زيادى رفته و نيز روانشناسان اين دوره را حيات مجدد انسان ناميدهاند.

صاحب شريعت اسلام، حضرت خير الانام كه از سر چشمه وحى الهام مىگرفت در تكريم و احترام به جوانان فرمودند:

فضل الشابّ العابد الذى يَعبُدُ فى صباه على الشيخ الذى يَعبُد بَعْدَ ماكَبُرَتْ سِنُّهُ كفضلِ المرسلين على ساير النّاس.
«فضيلت و برترى جوان عابد كه از آغاز جوانى خدا را عبادت كند بر پيرى كه وقت پيرى مشغول عبادت گردد چون فضيلت پيغمبران است بر ساير مردم»(1).


و در جاى ديگر با اشاره به ارزش جوانى مىفرمايد: اغتنم شبابك قبل هرمك.



1 ـ نهج الفصاحه، حديث 2050.

 
 
«جوانىتان را قبل از فرارسيدن پيرى غنيمت و قدر بدانيد»(1).

وخطاب به والدين و مربيان در برخورد با جوانان و نوجوانان مىفرمايند:

اوصيكم بالشّبان خيراً فانّهم اَرَقُّ افئِدةً انّ الله بعثنى بشيراً ونذيراً فحالفنى الشُّبّانُ وخالفنى الشيوخُ ثُمَّ قَرَاَ فطال عليهم الأمَدُ فقستْ قلوبُهُم.
«به شماها در باره نوبالغان و جوانان به نيكى سفارش مىكنم كه آنها دلى رقيقتر و قلبى فضيلت پذيرتر دارند. خداوند مرا به پيامبرى برانگيخت تا مردم را به رحمت الهى بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخنان مرا پذيرفتند و با من پيمان محبت بستند ولى پيران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس به آيهاى از قرآن اشاره كرد و درباره مردم كهن سال و پير كه مدت زندگى آنان به درازا كشيده و دچار قساوت قلب شدهاند سخن گفت»(2).


همه اين سخنان گوهر بار كه در خطاب به مسلمانان تأكيد داشتند علاوه بر سيره عملى و برخورد بزرگوارانه و محترمانهاى كه با جوانان داشتهاند حاكى از حساسيت عنفوان جوانى است.

بنابر اين از منظر علم و دين، در تمام عمر و طول حيات انسانى هيچ برههاى مهمتر از دوره نوجوانى و جوانى نيست. يكى از روانشناسان معروف غربى بنام دكتر «ماى لى» در اهميت اين دوره از عمر آدمى چنين مىگويد:



1 ـ نهج الفصاحه، حديث 372.

 
2 ـ سفينه البحار، ج2 ص176.

 
«در نوجوانى مسأله شخصيت و هويّت با شدّت تمام از نو وارد ميدان مىشود پس نوجوانى و جوانى يكى از مراحل و مراتب بارور هستى است كه طى آن ساختهاى قطعى شخصيت و هويت بزرگسال تثبيت شده يا دوباره مطرح مىكردند»(1).


انعطاف پذيرى روحيه جوانان

نسل جوان تنها قشر منحصر به فردى است كه بيشترين روحيه تأثير پذيرى را داراست شفافيت روحيه جوانان و حساسيت ايشان، عامل اصلى توجه دستگاههاى تبليغاتى استكبار و بنگاههاى فرهنگى غرب، براى سوق دادن آنان به انحرافات اخلاقى و اهداف پليد خويش در طول تاريخ بوده است.

درست از زمانى كه دنياى غرب در اثر تحقيقات و مطالعات خود به اين نتيجه رسيد كه جوانان آسيب پذيرترين قشر هر جامعه اند با تشكيل بنگاههاى فرهنگى تبليغى همه همت خود را در به دام انداختن آنان به فساد و تباهى تحت عنوان آزادى و عناوين مقدس ديگر به كار گرفت تا اينكه به اغراض استكبارى و سلطه طلبى خود دست يازد. اگر چه غرب در القاى فرهنگ خود به كشورهاى اسلامى از راههاى متعدد و در سطوح مختلف وارد عمل شده است ولى تاريخ بهترين شاهد و گواه است كه نفوذشان بيشتر از طريق جوانان تحصيل كرده يا عوام مقلد (جوانانى كه به مبانى دين آشنايى چندانى ندارند) بوده است كه سقوط اسلام در اندلس (اسپانياى فعلى) يا سلطه غرب بر مسلمانان الجزاير بهترين نمونه تاريخى است.

روح ظريف و باقد است، احساسات پاك و با لطافت، عواطف زلال و با صداقت، جوان را چون گلى شكفته و با طراوت نموده است كه بيشترين تأثير پذيرى را براى پژمرده شدن داراست.

تشبيه نوجوان و جوان به نهال نورس در كلمات معصومين، حاكى از همين مطلب است كه او را مىتوان به هر جهتى هدايت نمود بر خلاف درخت تنومندى كه كسى قادر به جهت دهى او نيست مگر با بريدن تنه آن درخت.

بنابر اين جوانى با نوعى اثر پذيرى روحى و حالات انفعالى و تشويشات ذهنى همراه و آميخته است كه كمتر صبغه و رنگ عقلى و استدلالى دارد. به همين جهت عوامل خارجى در جهات مثبت يا منفى بيشترين اثر را در او مىگذارد. آنچه كه از ديدگاه اسلام مهم است سوق دادن او به سوى تكامل انسانى و اهداف متعالى است. سنت و سيره پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و اولاد طاهرينش نسبت به جوانان، مبيّن همين نكته است.

پس صرفاً بكار گرفتن احساسات جوانان و تشويق و تحريص آنان از قدرت احساسى و عاطفى مقصود شارع مقدس نيست بلكه سوق دادن آن در قلمرو دين و عقلانى نمودن اهداف عاليه انسانى، همه همت رهبران دين مىباشد و ادعاى ما اين است كه همه تعاليم دين و احكام الهى خصوصاً نماز در همين راستا بر مسلمين فرض و واجب شده است.

1 ـ دكتر ماى لى ـ شخصيت ـ ترجمه دكتر محمود منصور، ص120.


برگرفته از کتاب نقش نماز در شخصيت جوانان /مصطفى خليلى

ماه شعبان

فرا رسیدن ماه شعبان و اعیاد شعبانیه بر ساحت مقدس حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و دوستداران و شیعیان حضرت مبارک.

شعبا ن   شد    و   پیک    عشق    ا ز   را   ه   آمد

عطر نفس(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بقیة  الله آمد

با  جلوه ی سجاد و ابوالفضل و حسین (علیهم السلام)

یک   ما  ه  و  سه   خورشید   د ر   این    ما ه   آمد

 

آينده نگرى و پيش انديشى
مرحوم شيخ صدوق رحمة اللّه عليه در كتاب خود آورده است :
در يكى از روزها شخصى ، محضر مبارك امام حسين عليه السّلام شرفياب شد و ضمن احوال پرسى عرضه داشت : يا ابن رسول اللّه ! در چه حالتى هستى ؟ و شب را چگونه به صبح آورده اى ؟
حضرت در جواب فرمود: در حالتى به سر مى برم كه پروردگارم در هر لحظه شاهد و ناظر بر اعمال و كردارم مى باشد.
و آتش دوزخ را بر سر راه خود مى بينم ، مرگ كه به دنبال من است ، هر لحظه مرا مى جويد؛ و مى دانم كه محاسبه ، نسبت به گفتار و كردارم حتمى است ، پس سعادت و خوشبختى خود را در گرو اعمال و گفتار خود مى دانم ؛ و هر آنچه را دوست داشته باشم ، به آن دست نمى يابم ؛ و از آنچه بى زار و ناخرسندم ، نمى توانم خود را برهانم ؛ و بالا خره بايد تابع مقدّرات الهى ، باشم ؛ و ايمان دارم كه تمامى امور من به دست ديگرى است ، كه اگر بخواهد مرا مؤ اخذه مى كند؛ و اگر مايل باشد مرا عفو مى نمايد. پس با يك چنين حالتى كدام فقيرى در پيشگاه خداوند، از من فقيرتر و نيازمندتر خواهد بود.

 خبر از آينده عباس (علیه السلام )  

مورخان نقل مى كنند: در دوران طفوليت حضرت عباس (عليه السّلام  ) يك روز اميرالمؤ منين على بن ابى طالب (عليه السّلام ) وى را در دامان خود گذاشت و آستين هايش را بالا زد و در حالى كه به شدت مى گريست به بوسيدن بازوهاى عباس (عليه السّلام  ) پرداخت .

ام البنين (سلام الله علیها )، حيرت زده از اين صحنه ، از امام (عليه السّلام  ) پرسيد: چرا گريه مى كنيد؟! حضرت با صداى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به اين دو دست نگريستم و آن چه را كه بر سرشان خواهد آمد به ياد آوردم .

ام البنين (سلام الله علیها )، شتابان و هراسان ، پرسيد: چه بر سر آنها خواهد آمد؟!

امام (عليه السّلام  ) با لحن مملو از غم و اندوه و تاءثر گفت : اين دستها از بازو قطع خواهد شد. كلام حضرت چون صاعقه اى بر ام البنين (سلام الله علیها ) فرود آمد و قلبش را ذوب كرد و با وحشت و شتاب پرسيد: (چرا دستهايش قطع مى شوند)؟!

امام (عليه السّلام  ) به او خبر داد كه دستان فرزندش در راه يارى اسلام و دفاع از برادرش ، حافظ شريعت الهى و ريحانه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم )، قطع خواهد شد. ام البنين (سلام الله علیها ) گريه كرد و زنان همراه او نيز در غم و رنج و اندوهش ‍ شريك شدند.

سپس ام البنين (سلام الله علیها ) به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس ‍ گفت كه فرزندش فداى سبط گرامى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) و ريحانه او خواهد گرديد.

اميرالمؤ منين على (عليه السّلام  ) فرمود: ام البنين ، فرزندت عباس (عليه السّلام  ) نزد خداى تبارك و تعالى منزلتى عظيم دارد و خداى متعال در عوض دو دستش ، دو بال به مرحمت خواهد كرد كه با آنها با ملايكه در بهشت پرواز كند، همان گونه كه قبلا اين عنايت را به جعفر بن ابى طالب (عليه السّلام  ) نموده است . و ام البنين (سلام الله علیها ) با شنيدن اين بشارت ابدى و سعادت جاودانه مسرور شد.

نتيجه تواضع در مقابل بى خردان
روزى امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام در جمع عدّه اى از دوستان و ياران خود نشسته بود، كه يكى از خويشان آن حضرت ، به نام حسن بن حسن وارد شد.
و چون نزديك حضرت قرار گرفت ، زبان به دشنام و بدگويى به آن حضرت باز كرد؛ و امام عليه السّلام سكوت نمود و هيچ عكس العملى در مقابل آن مرد بى خرد نشان نداد تا آن كه آن مرد بد زبان آنچه خواست به حضرت گفت و سپس از مجلس بيرون رفت .
آن گاه ، امام سجّاد عليه السّلام به حاضرين در جلسه خطاب نمود و فرمود: دوست دارم هر كه مايل باشد با يكديگر نزد آن مرد برويم تا پاسخ مرا در مقابل بد رفتارى او بشنود.
افراد گفتند: يابن رسول اللّه ! ما همگى دوست داريم كه همراه شما باشيم و آنچه لازم باشد به او بگوييم و از شما حمايت كنيم .
سپس حضرت كفش هاى خود را پوشيد و به همراه دوستان خود حركت كرد و آن ها را با اين آيه شريفه قرآن نصيحت نمود: ((والكاظمين الغيظ والعافين عن النّاس واللّه يحبّ المحسنين )) .
و با اين سخن دلنشين ، همراهان فهميدند كه حضرت با آن مرد برخورد خوبى خواهد داشت .
وقتى به منزل آن مرد رسيدند، حضرت يكى از همراهان را صدا كرد و فرمود: به او بگوئيد كه علىّ بن الحسين آمده است .
چون مرد بد زبان شنيد كه آن حضرت درب منزل او آمده است ، با خود گفت : او آمده است تا تلافى كند و جسارت هاى مرا پاسخ گويد.
پس هنگامى كه آن مرد درب خانه را گشود و از خانه خارج گشت ، حضرت به او فرمود: اى برادر! تو نزد من آمدى و به من نسبت هائى دادى و چنين و چنان گفتى ، اگر آنچه را كه به من نسبت دادى در من وجود دارد، پس از خداوند متعال مى خواهم كه مرا بيامرزد.
و اگر آنچه را كه گفتى ، در من نيست و تهمت بوده باشد از خداوند مى خواهم كه تو را بيامرزد.
چون آن مرد چنين اخلاق حسنه اى را از امام زين العابدين عليه السّلام مشاهده كرد، حضرت را در آغوش گرفته و بوسيد و ضمن عذرخواهى ، گفت : اى سرورم ! آنچه را كه به شما گفتم ، تهمت بود ومن خود سزاوار آن حرف ها هستم ، مرا ببخش .


هفت     آسمون     دنیا    باید     که     غرق    نور    شه

یه   جور   دیگه   خدا   خواست  چشم  حسودا  کور  شه

دلای   دشمنامون   امسال    آخ   که   چه  بد  می سوزه

تولد حسین(علیه السلام) وخامنه ای(دامة برکاته) یه روزه

رهبر عزیزم تولدتان مبارک.

 

توقعات و انتظارات پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)

سالروز بعثت نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله و سلم) برهمه ی دوستداران وپیروان حضرت مبارک باد.

1-‌ حفظ‌ آبروي‌ مردم‌

قال‌ رسول‌ الله(ص):

َ«هركس‌ پشت‌ سر برادر [ديني‌ خود] از آبروي‌ او دفاع‌ كند، بر خدا واجب‌ است‌ كه‌ او را از آتش‌ دوزخ‌ حفظ‌ كند.»

َ«وقتي‌ كه‌ خداي‌ عزوجل‌ مرا به‌ معراج‌ برد، گروهي‌ را ديدم‌ كه‌ ناخن‌هايي‌ از مس‌ داشتند و صورت‌ و سينة‌ خود را مي‌خراشيدند. گفتم: اي‌ جبرئيل! اين‌هاچه‌كساني‌هستند؟گفت:اين‌هاكساني‌هستندكه‌گوشت‌مردم‌رامي‌خورند و از آبرويشان‌ سخن‌ مي‌ گويند.»

 َ«كُلُ‌ المُسلِمِ‌ عَلَي‌ المُسلِمِ‌ حَر‌امٌ؛ مالُهُ‌ وَ‌ عِرضُهُ‌ وَ‌ دَمُهُ.»

 «همه‌ چيز مسلمان‌ بر مسلمان‌ حرام‌ است؛ مال‌ و آبروي‌ و خون‌ او.»

2- توجه‌ به‌ آخرت‌

قال‌ رسول‌ الله(ص):

َ«خَيرُ‌ الدُنيا وَ‌ الأخِرَةِ‌ مَعَ‌ العِلمِ‌ وَ‌ شَرُ‌ الدُنيا وَ‌ الأخِرَةِ‌ مَعَ‌ الجَهلِ»

 «خير دنيا و آخرت‌ با دانش‌ و شر‌ دنيا وآخرت‌ با ناداني‌ است.»

َ«حلوَةُ‌ الدُنيا مُرَةُ‌ الأخِرَةِ‌ وَ‌ مُرَةُ‌ الدُنيا حُلوَةُ‌ الأخِرَةِ»

 «شيريني‌ دنيا تلخي‌ آخرت‌ است‌ و تلخي‌ دنيا شيريني‌ آخرت‌ است.»

 َ«بهترين‌ شما كسي‌ است‌ كه‌ آخرت‌ خويش‌ را براي‌ دنيا وا نگذارد و دنياي‌ خود را به‌ خاطر آخرت‌ از دست‌ ندهد و سربار مردمان‌ نباشد.»

3- پرهيز از آرزوهاي‌ طولاني‌

قال‌ رسول‌ الله(ص):

َ«هركس‌ از امت‌ من، شبي‌ آرزوي‌ سنگيني‌ كند، خداوند عبادت‌ چهل‌ سال‌ او را باطل‌ مي‌كند» َ«سِتَةُ‌ الأَشيأِ‌ تُحبِطُ‌ الأَ‌عمالِ؛ أَلأشتِغال‌ بِعُيُوبِ‌ الخَلقِ‌ وَ‌ قَسوَةِ‌ القَلبِ‌ وَ‌ حُبُ‌ الدُنيا وَ‌ قِلَةُ‌ الحَيأِ‌ وَ‌ طوُلُ‌ الأَمَلِ‌ وَ‌ ظالِمٌ‌ لا يَنتَهي»

«شش‌ چيز كارهاي‌ نيك‌ را نابود مي‌كند؛ پرداختن‌ به‌ عيوب‌ مردم، سنگدلي‌ كردن، پرستيدن‌ دنيا، بي‌ حيا بودن، آرزوي‌ دراز داشتن‌ و رها نكردن‌ ستمگري.» َ

«اگر آدمي‌زاد، دره‌اي‌ پر از نخل‌ داشته‌ باشد، درة‌ ديگري‌ هم‌ مي‌ طلبد و باز هم‌ بعدي‌ را مي‌ طلبد و دره‌اي‌ ديگر هم‌ [و عاقبت] شكم‌ او را جز خاك‌ پر نمي‌كند.»

4- پرهيز از آزار و رنج‌ مردم‌

قال‌ رسول‌ الله(ص):

َ«مَن‌ آذي‌ مُسلِماً‌ فَقَد‌ آذ‌اني‌ وَ‌ مَن‌ آذ‌اني‌ فَقَد‌ آذَ‌ي‌ اللهَ»

«هركس‌ مسلماني‌ را آزار دهد، مرا آزار داده‌ است‌ و هركس‌ مرا آزار دهد خدا را آزار داده‌ است.» َ«هركس‌ سر راه‌ مسلمانان‌ را بگيرد و آزارشان‌ دهد، لعنت‌ كردن‌ او بر آن‌ها واجب‌ مي‌شود.»

َ«روا نيست‌ كه‌ مؤ‌مني‌ به‌ [برادر ديني‌ خود] به‌ تندي‌ و از سر آزار نگاه‌ كند.»

5-  سخت‌ نگرفتن‌

قال‌ رسول‌ الله(ص):

َ«آيا مي‌خواهيد بگويم‌ كه‌ آتش‌ دوزخ‌ در آينده‌ بر چه‌ كسي‌ حرام‌ است؟ بر كسي‌ كه‌ نرم‌ خو و خون‌ گرم‌ بوده‌ و سخت‌ گير نباشد.»

َ«خدا رحمت‌ كند كسي‌ را كه‌ هنگام‌ فروختن‌ [جنسي] سخت‌ نگيرد و هنگام‌ خريدن‌ آسان‌ بگيرد و وقتي‌ كه‌ پول‌ مي‌گيرد ملاحظه‌ كند و وقتي‌ كه‌ جنس‌ را مي‌دهد سخت‌ گير نباشد.»

َ«المُؤ‌مِنُ‌ هَيِنٌ‌ لِيِنٌ‌ حَتي‌ تخالَهُ‌ مِنَ‌ الَِينِ‌ اَحمَقٌ.»

«مؤ‌من‌ سخت‌ گير نيست‌ خوي‌ لطيفي‌ دارد، چندان‌ كه‌ فكر مي‌كني‌ او احمق‌ است.»

6- احترام‌ نمودن‌ به‌ يكديگر و بزرگان‌

َقال‌ رسول‌ الله(ص):

َ«بركت‌ در بزرگان‌ ماست. پس‌ هر كس‌ به‌ كوچك‌ ما رحم‌ نكند و بزرگ‌ ما را گرامي‌ نشمارد از ما نيست.»

َ«أَكرِمُوا العُلَمأِ‌ فَأِنَهُم‌ وَرَثَةُ‌ الأَنبِيأِ‌ فَمَن‌ أَكرَمَهُم‌ فَقَد‌ أَكرَمَ‌ اللهَ‌ وَ‌ رَسُولَهُ.»

«دانشمندان‌ را گرامي‌ بداريد، چرا كه‌ ايشان‌ وارث‌ پيامبرانند و هركس‌ گرامي‌ شان‌ بدارد، خدا و رسولش‌ را گرامي‌ داشته‌ است.» َ«فرزندان‌ خود را احترام‌ كنيد و خوب‌ به‌ آن‌ها ادب‌ بياموزيد.»

7-  اخلاق‌ خوب‌

قال‌ رسول‌ الله(ص): َ

«امول‌ شما به‌ همة‌ مردم‌ نمي‌رسد، پس‌ اخلاق‌ خوب‌ خود را در ميان‌ ايشان‌ تقسيم‌ كنيد.»

َ«ثَلاثَةٌ‌ مِن‌ مَكارِمِ‌ الأَخ‌لاقِ‌ عِندَ‌اللهِ‌ أَن‌ تَعفُوَ‌ عَمَن‌ ظَلَمَكَ‌ وَ‌ تُعطِيَ‌ مَن‌ حَرَمَكَ‌ وَ‌ تَصِلَ‌ مَن‌ قَطَعَكَ.»

«خداوند سه‌ چيز را از فضايل‌ والاي‌ اخلاقي‌ مي‌شمارد؛ اول‌ آن‌ كه‌ از ستم‌ درگذري، دوم‌ آن‌ كه‌ كسي‌ را كه‌ به‌ تو چيزي‌ نمي‌دهد، از بخشش‌ خود بهره‌مند كني‌ و سوم‌ آنكه‌ با كسي‌ كه‌ از تو بريده، بپيوندي.»

َ«چهار چيز است‌ كه‌ با داشتن‌ آن‌ها بر نداري‌ خود غم‌ خور، راستگويي، امانت‌ داري، خوش‌ اخلاقي‌ و خودداري‌ در غذا خوردن.»

8- ادب‌

قال‌ رسول‌ الله(ص):

َ«خداوند اگر بخواهد بنده‌اي‌ را خوار كند، دانش‌ و ادب‌ را از او مي‌گيرد.»

َ«ما نَحَلَ‌ و‌الِدٌ‌ وَلَدَهُ‌ أَفضَلَ‌ مِن‌ أَدَبٍ‌ حَسَنٍ.»

«پدر، هيچ‌ مالي‌ را بهتر از ادب‌ به‌ فرزند نمي‌دهد.» َ«مردم، مثل‌ معادن‌ گوناگون‌ هستند و داراي‌ نژاد مختلف‌ هستند و تربيت‌ بد، مثل‌ نژاد بد است.»

9- با پيامبر بودن‌

قال‌ رسول‌ الله(ص): َ

«لَيسَ‌ مِنا مَن‌ وَسَعَ‌ اللهُ‌ عَلَيهِ‌ ثُمَ‌ قَتَرَ‌ عَلي‌ عَيالِهِ.»

«از ما نيست‌ كسي‌ كه‌ خدا روزي‌ اش‌ را زياده‌ كرده، ولي‌ او بر نان‌ خورهايش‌ سخت‌ مي‌گيرد.» َ«هر كه‌ با مسلماني‌ تقلب‌ كند، و يا به‌ او ضرري‌ بزند، و يا فريبش‌ دهد، از ما نيست.»

«هر كه‌ روز خود را آغاز كند و توكلش‌ به‌ غير خدا باشد، بر خدا هيچ‌ حقي‌ ندارد و هركس‌ روز خويش‌ را آغاز نمايد، و همتي‌ بر كار مسلمانان‌ نگمارد، مسلمان‌ نيست.»

10- پرهيز از اسراف‌ و زياده‌ روي‌

قال‌ رسول‌ الله(ص):

َ«از گونه‌هاي‌ اسراف‌ اين‌ است‌ كه‌ هر چه‌ مي‌خواهي، بخوري.»

َ«مَنِ‌ اقتَصَدَ‌ اَ‌غناهُ‌ اللهُ‌ وَ‌ مَن‌ بَذَرَ‌ أَفقَرَهُ‌ اللهُ‌ وَ‌ مَن‌ تَو‌اضَعَ‌ رَفَعَهُ‌ اللهُ‌ وَ‌ مَن‌ تَجَبَرَ‌ قَصَمَهُ‌ اللهُ.»

«هر كه‌ در خرج‌ كردن‌ ميانه‌ روي‌ كند، خدا او را بي‌ نياز مي‌كند و هر كه‌ زياده‌ روي‌ نمايد، خدا فقيرش‌ مي‌كند و هركس‌ بزرگي‌ بفروشد، خدا او را در هم‌ مي‌شكند.»

11- اصلاح‌ بين‌ مردم‌

قال‌ رسول‌ الله(ص): َ

«أَفضَلُ‌ الصَدَقَةِ‌ أَصلاحُ‌ ذ‌اتِ‌ البَينِ.»

«برترين‌ صدقه، آشتي‌ دادن‌ دو نفر است.»

َ«أَصلِح‌ بَينَ‌ الناسِ‌ وَ‌ لَو‌ تُعنِي‌ الكَذِبِ.»

«ميان‌ مردم، آشتي‌ برقرار كن، هرچند با سخني‌ دروغ‌ باشد.»

َ«مي‌خواهيد بگويم‌ كه‌ چه‌ چيزي‌ از روزه‌ و نماز و صدقه‌ بهتر است؟ آشتي‌ دادن‌ مردم. زيرا دوگانگي‌ در ميان‌ مردم‌ باعث‌ نابودي‌ است.»

12- اعتدال‌ و ميانه‌روي‌

قال‌ رسول‌ الله(ص):

َ«أَكبَرُ‌ اُمَتي‌ الَذينَ‌ لَم‌ يَعلَمُوا فَيَبطُرُوا وَ‌ لَم‌ يَقتَر‌ عَلَيهِم‌ فَيَسأَلُوا.»

«بزرگترين‌ افراد امت‌ من‌ كساني‌ هستند كه‌ نه‌ چندان‌ توانگرند كه‌ خود را گم‌ كنند و نه‌ چندان‌ تنگدست‌ كه‌ دست‌ دراز كنند.»

َ«وقتي‌ خداوند عزوجل‌ خيري‌ را براي‌ خانواده‌اي‌ بخواهد، به‌ ايشان‌ فهم‌ دين‌ مي‌دهد و كوچكانشان‌ بزرگانشان‌ را گرامي‌ مي‌دارند و [خداوند] در زندگي‌ مدارايشان‌ مي‌بخشد و در خرجشان‌ آن‌ها را ميانه‌رو مي‌كند و گناهان‌ ايشان‌ را به‌ آن‌ها نشان‌ مي‌دهد تا توبه‌ كنند و بازگردند و اگر براي‌ ايشان‌ چنين‌ نخواهد، آن‌ها را به‌ خودشان‌ وا مي‌گذارد.» َ

«سه‌ چيز آدمي‌ را هلاك‌ مي‌كند و سه‌ چيز نجات‌ مي‌دهد [اما] سه‌ چيزي‌ كه‌ هلاك‌ مي‌كند [عبارتند از:] بخلي‌ كه‌ از آن‌ اطلاعت‌ كنند، هوسي‌ كه‌ مطيعش‌ باشند و حالتي‌ كه‌ آدمي‌ از خود راضي‌ باشد. و سه‌ چيزي‌ كه‌ نجات‌ مي‌دهد [عبارتند از:] ترس‌ از خدا كه‌ در نهان‌ و عيان‌ باشد، مقتصد بودن‌ كه‌ در تنگدستي‌ و توانگري‌ باشد و عادل‌ بودن‌ كه‌ در همة‌ حالات‌ همراه‌ انسان‌ باشد.»

13-  امانت‌ داري‌

قال‌ رسول‌ الله(ص): َ

«اگر سه‌ چيز در برادرت‌ ديدي، به‌ او اميدوار باش، حيا، امانت‌ و صداقت. و چون‌ اين‌ سه‌ چيز را نديدي، اُميدي‌ به‌ او مبند.»

َ«براي‌ من‌ شش‌ چيز را ضمانت‌ كنيد، تا من‌ بهشت‌ را برايتان‌ ضمانت‌ مي‌كنم. وقتي‌ سخن‌ مي‌گوييد، راست‌ بگوييد، چون‌ وعده‌ مي‌دهيد، وفا كنيد، چون‌ مي‌خواهند امانتي‌ به‌ دستتان‌ بسپارند، رد مكنيد، زير شكم‌ خود را از گناه‌ نگاه‌ داريد، چشم‌ خود را حفظ‌ كنيد و دستانتان‌ را از گناه‌ بازداريد.»

َ«سه‌ چيز در هر كه‌ باشد، منافق‌ است، هر چند روزه‌ بدارد، نماز بخواند، حج‌ و عمره‌ بگزارد و بگويد: من‌ مسلمانم. آن‌ كه‌ چون‌ حرفي‌ مي‌زند، دروغ‌ بگويد، چون‌ وعده‌ مي‌دهد، وفا نكد و چون‌ امانت‌ مي‌گيرد، خيانت‌ كند.»

14- برادري

قال‌ رسول‌ الله(ص): َ

«شما آيينة‌ برادر خود هستيد، اگر عيبي‌ در او مي‌بينيد، آن‌ را پاك‌ كنيد.»

َ«انسان‌ بايد برادر خويش‌ را ياري‌ كند، چه‌ ستمگر باشد و چه‌ ستمديده. اگر ستمگر است‌ او را از ظلم‌ بازدارد و اين‌ همان‌ ياري‌ كردن‌ اوست‌ و اگر ستمديده‌ است‌ او را كمك‌ كند.»

َ«مَن‌ هَجَرَ‌ أَخاهُ‌ فَوقَ‌ ثَ‌لاثٍ‌ فَماتَ‌ دَخَلَ‌ النارَ.»

«هركس‌ بيش‌تر از سه‌ روز با برادر خود قهر بماند و بميرد به‌ دوزخ‌ مي‌رود.»

15- بردباري‌

قال‌ رسول‌ الله(ص): َ

«نيرومندترين‌ شما كسي‌ است‌ كه‌ چون‌ عصباني‌ مي‌شود، اختيار خود را از دست‌ ندهد و بردبارترين‌ شما كسي‌ است‌ كه‌ در عين‌ توانايي‌ از خطاي‌ ديگران‌ بگذرد.»

َ«سه‌ چيز است‌ كه‌ هر كه‌ آن‌ها را داشته‌ باشد سزاوار ثواب‌ بوده‌ و ايمانش‌ كامل‌ است؛ اخلاقي‌ كه‌ به‌ وسيلة‌ آن‌ با مردم‌ زندگي‌ كند، تقوايي‌ كه‌ وي‌ را از محرمات‌ خدا دور سازد و حلمي‌ كه‌ او را از جهالت‌ با جاهل‌ بر كنار دارد.»

َ«ثَلاثٌ‌ مِن‌ مَكارِمِ‌ الأَخ‌لاقِ‌ فِي‌ الدُنيا وَ‌ الأخِرَةِ، أَن‌ تَعفُوَ‌ عَمَن‌ ظَلَمَكَ‌ وَ‌ تَصِلَ‌ مَن‌ قَطَعَك‌ وَ‌ تَحلُمَ‌ عَمَن‌ جَهِلَ‌ عَلَيكَ.»

«سه‌ چيز در دنيا و آخرت‌ از فضايل‌ اخلاقي‌ به‌ شمار مي‌رود، اينكه‌ ازكسي‌ كه‌ به‌ تو ظلم‌ كرده‌ است، بگذري، با كسي‌ كه‌ از تو بريده‌ است، بپيوندي‌ و بردباري‌ كني‌  با كسي‌ كه‌ با جهلش‌ عليه‌ تو كار مي‌كند.»

16- پاكدامني‌

قال‌ رسول‌ الله(ص): َ

«از زنان‌ مردم‌ چشم‌ بپوشيد تا زنانتان‌ پاكدامن‌ بمانند و به‌ پدر و مادر نيكي‌ كنيد، تا فرزندانتان‌ به‌ شما نيكي‌ كنند.»

َ«ما ز‌انَ‌ اللهُ‌ عَبداً‌ بِزينَةٍ‌ أَفضَلَ‌ مِن‌ عِفافٍ‌ في‌ دينِهِ‌ وَ‌ فَرجِهِ.»

«خداوند، بنده‌اش‌ را زينتي‌ بهتر از پاكدامني‌ در دين‌ و عورت‌ نداده‌ است.» َ«هر كه‌ از خدا پاكدامني‌ بخواهد، خدا به‌ او مي‌دهد و هركه‌ از خدا بي‌ نيازي‌ بخواهد خدا مي‌دهد.»

17- نظافت‌ و پاكيزگي‌

قال‌ رسول‌ الله(ص): َ

«اسلام‌ پاكيزه‌ است، شما نيز پاكيزه‌ باشيد كه‌ جز پاكيزگان‌ كسي‌ به‌ بهشت‌ نمي‌رود.»

َ«ريش‌ خود را شانه‌ كنيد و ناخن‌ خويش‌ را بگيريد. لباس‌ خود را بشوييد، موي‌تان‌ را كوتاه‌ كنيد و مسواك‌ بزنيد.»

َ«شستن‌ ظرف‌ها و پاكيزه‌ ساختن‌ خانه‌ها باعث‌ توانگري‌ است.»

18- اطاعت‌ از پدر و مادر و احترام‌ به‌ ايشان‌

قال‌ رسول‌ الله(ص):

َ«مراقب‌ دوستي‌ خود با پدرت‌ باش، هيچ‌ وقت‌ از او نبُر، چرا كه‌ خداوند، نورت‌ را خاموش‌ مي‌كند.»

َ«سه‌ چيز است‌ كه‌ هيچ‌ كس‌ نبايد آن‌ها را ترك‌ كند؛ نيكي‌ به‌ پدر و مادر؛ چه‌ مسلمان‌ باشند و چه‌ غير مسلمان، به‌ عهد خود وفا كردن، خواه‌ طرف‌ مسلمان‌ باشد و يا نباشد و رد‌ امانت‌ به‌ اهل‌ آن، چه‌ امانت‌ دهنده‌ مسلمان‌ باشد و چه‌ نباشد.»

َ«پنج‌ چيز كمر آدمي‌ را مي‌شكند؛ عاق‌ والدين‌ شدن، خيانت‌ زني‌ كه‌ شوهرش‌ به‌ او اطمينان‌ كرده، زمام‌ داري‌ كه‌ مردم‌ از او اطاعت‌ مي‌كنند، ولي‌ او از خدا اطاعت‌ نمي‌كند، كسي‌ كه‌ وعده‌ دهد و وفا نكند و در آخر اين‌ كه‌ كسي‌ دربارة‌ نسبت‌ مردم‌ بدگويي‌ كند.»

َ«جهاد فقط‌ آن‌ نيست‌ كه‌ كسي‌ در راه‌ خدا شمشير بزند، اين‌ هم‌ جهاد است‌ كه‌ كسي‌ بار زندگي‌ پدر، مادر و فرزند را بر دوش‌ بگيرد. لذا هر كسي‌ بار زندگي‌ خود را بر پشت‌ مي‌كشد تا از مردمان‌ بي‌ نياز باشد، در جهاد است.»

َ«خَمسٌ‌ يَعَجِلُ‌ اللهُ‌ لِصاحِبِها العُقُوبَةِ، البَغيِ‌ وَ‌ الغَدَرِ‌ وَ‌ عُقُوق‌ الو‌الِدَينِ‌ وَ‌ قَطيعَةُ‌ الرَحِمِ‌ وَ‌ مَعروُفٌ‌ لا يُشكَرُ.»

«خداوند پنج‌ گناه‌ را زود كيفر مي‌دهد؛ ستمگري، خيانت، بدرفتاري‌ با پدر و مادر، بريدن‌ از فاميل‌ و ناسپاسي‌ نعمت.»

19- پرهيزگاري‌

قال‌ رسول‌ الله(ص): َ

«سه‌ چيز است‌ كه‌ در هر كس‌ نباشد كارش‌ به‌ انجام‌ نمي‌رسد؛ تقوايي‌ كه‌ او را از گناه‌ نهي‌ كند، اخلاق‌ خوبي‌ كه‌ بتواند به‌ وسيلة‌ آن‌ با مردم‌ مدارا كند و صبري‌ كه‌ بوسيلة‌ آن‌ در برابر جهل‌ جاهلان، تاب‌ بياورد.»

َ«واجبات‌ خداوند را بجاي‌ بياور تا عابدترين‌ مردم‌ باشي، به‌ محرمات‌ الهي‌ نزديك‌ نشو، تا با تقواترين‌ مردم‌ به‌ شمار بيايي‌ و به‌ قسمت‌ الهي‌ راضي‌ باش‌ تا بي‌ نيازترين‌ باشي.»

َ«جَلَسأُ‌ اللهِ‌ غَدَ‌اً‌ أَ‌هلُ‌ الوَرَ‌عِ‌ وَ‌ الزُ‌هدِ‌ فِي‌ الدُنيا.»

«فردا همنشينان‌ خداوند، پرهيزگاران‌ و زاهدان‌ دنيا هستند.»

20- پرهيز از تكبر

قال‌ رسول‌ الله(ص):

َ«هر كس‌ براي‌ خداوند فروتني‌ كند، خدا او را بلند مي‌كند و هركس‌ تكبر بوزرد، خداوند او را پايين‌ مي‌آورد و هركس‌ سوگند دروغ‌ به‌ خدا بخورد، خداوند تكذيبش‌ مي‌كند.»

َ«مبادا تكبير بورزيد، چرا كه‌ شيطان‌ از روي‌ تكبر بر آدم‌ سجده‌ نكرد. از حرص‌ بپرهيزيد؛ چرا كه‌ آدم‌ از روي‌ حرص‌ از آن‌ درخت‌ خورد و حسودي‌ نكنيد؛ چرا كه‌ قابيل‌ از روي‌ حسد هابيل‌ را كشت. پس‌ ريشة‌ تمام‌ گناهان‌ اين‌ سه‌ گناه‌ هستند.»

َ«أَلا أَخبَرُكَ‌ بِأَ‌هلِ‌ النارِ؟ كُلُ‌ جَعظَرِ‌يٍ‌ حَو‌اظٍ، مُستَكبِرٍ‌ جَماعٍ‌ مَنُوعٍ.» «مي‌خواهي‌ بگويم‌ كه‌ چه‌ كسي‌ اهل‌ آتش‌ است؟ او كسي‌ است‌ كه‌ خود پسند، خودخواه، متكبر، آزمند و بخيل‌ است.»


برگرفته از کتاب الگوهاي‌ رفتاري پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)/محمدرضاطباطبائي‌نسب

دستور خواب تا هنگام شهادت

شهادت مظلومانه باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) بر ساحت مقدس حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و دوستداران و پیروان حضرت تسلیت باد.

اكثر محدّثين و مورّخين در كتاب هاى مختلفى آورده اند:
هنگامى كه ماءمورين حكومتى خواستند امام موسى بن جعفر عليه السلام را از مدينه منوّره به سوى عراق حركت دهند، حضرت به فرزند خود، حضرت رضا عليه السلام دستور فرمود تا زمانى كه خبر قتل و شهادت پدرش را نياورده اند، هر شب رختخواب خود را جلوى اتاق آن حضرت پهن نمايد و در آن بخوابد.
خادم آن حضرت گويد: من هر شب رختخواب حضرت علىّ بن موسى الّرضا عليه السلام را جلوى اتاق امام موسى كاظم عليه السلام پهن مى كردم و حضرت رضا سلام اللّه عليه مى آمد و مى خوابيد.
و مدّت چهار سال به همين منوال سپرى شد، تا آن كه شبى از شب ها وقتى رختخواب را پهن كردم ، حضرت نيامد و تمام اهل منزل وحشت زده ؛ و غمگين شديم و همگى در فكر فرو رفتيم كه حضرت رضا عليه السلام كجا رفته ؛ و چه شده است ؟
چون صبح شد متوجّه شديم كه حضرت علىّ بن موسى الّرضا عليه السلام آمد و مستقيما نزد امّ احمد - يكى از همسران امام موسى كاظم عليه السلام رفت و فرمود: اى امّ احمد! آنچه پدرم نزد تو به وديعه نهاده است ، تحويل من بده .
در اين هنگام ، امّ احمد فريادى كشيد و گريه كنان بر سر و صورت خود زد و گفت : مولا و سرورم شهيد گشته است .
امام رضا عليه السلام فرمود: آرام باش و تا زمانى كه خبر شهادت پدرم منتشر نشده است سكوت نما.
پس ، امّ احمد آرامش خود را حفظ كرد؛ و آن گاه صندوقچه اى را به همراه دو هزار دينار آورد و تحويل امام رضا عليه السلام داد و گفت : پدرت ، امام موسى كاظم عليه السلام اين ها را به عنوان وديعه نزد من نهاد و فرمود:
تا هنگامى كه خبر شهادت مرا نشنيده اى ، از اين اشياء خوب مراقبت و نگه دارى كن ؛ و چون خبر قتل مرا شنيدى ، فرزندم رضا - سلام اللّه عليه - نزد تو مى آيد و آن ها را مطالبه مى نمايد، پس همه را تحويل او بده ؛ و بدان كه او بعد از من امام و حجّت خداوند متعال بر تمامى خلق مى باشد.(52)
همچنين مرحوم شيخ صدوق و طبرى و ديگر بزرگان ضمن حديثى طولانى از حضرت ابومحمّد امام حسن عسكرى عليه السلام آورده اند:
امام موسى كاظم عليه السلام سه شب مانده به آخر عمر شريفش ، به زندان بان خود - مسيّب - فرمود:
من سه روز ديگر به سوى پروردگار خود رحلت خواهم كرد و اين شخص ‍ پليد و پست - سندى بن شاهك - ادّعا مى كند كه مراسم تجهيز كفن و دفن مرا انجام مى دهد.
و سپس افزود: اى مسيّب ! بدان و آگاه باش كه چنين كارى امكان پذير نيست ؛ بلكه فرزندم ، علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام مرا تجهيز و تدفين مى نمايد.
و چون جنازه ام به قبرستان قريش منتقل گرديد، درون قبر، لَحَدى برايم درست كنيد؛ و هنگامى كه درون لَحَد قرار گرفتم ، سعى كنيد كه قبرم را مرتفع نگردانيد؛ و نيز از خاك قبر من جهت تبرّك استفاده نكنيد؛ چون خوردن تمام خاك ها حرام است ، مگر تربت شريف جدّم ، امام حسين عليه السلام كه خداوند تبارك و تعالى براى شيعيان و دوستان ، در آن تربت ، شفا قرار داده است .
مسيّب در ادامه روايت گويد: چون روز سوّم فرا رسيد و لحظات شهادت حضرتش نزديك شد، فرزند بزرگوارش حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام - كه از قبل او را مى شناختم - حضور يافت و من شاهد حضور آن حضرت تا پايان مراسم بودم .(53)
و چون حضرت ابوالحسن ، امام موسى بن جعفر عليهما السلام در همان زندان بغداد به شهادت رسيد - كه بعد از مدّت ها، آن زندان تبديل به مسجدى شد، كه در بغداد در محلّ دروازه كوفه موجود مى باشد - توسّط فرزندش امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام تجهيز شد و در قبرستان قريش ، در اتاقى كه خود امام موسى كاظم عليه السلام خريدارى كرده بود، دفن گرديد.

سر  شب تا به سحر گوشه زندان چه كنم
دل  آشفته  چو گيسوى  پريشان چه كنم
گاه  پروانه  صفت  سوختم از هجر رضا
گاه چون  شمع مرا سينه  سوزان چه كنم
آرزويم  به  جهان  ديدن روى  پسر است
سوختم ، سوختم از آتش  هجران چه كنم
كنج  زندان ،  بلا  گشته ز هجران رضا
تيره ترروز من از شام غريبان  چه كنم
نه  رفيقى  به  جز از دانه زنجير  مرا
نه انيسى به جزازناله وافغان چه كنم
به  خدا  دورى  معصومه  و هجران رضا
مى كُشد  عاقبتم  گوشه  زندان چه كنم
از  وطن  كرده  مرا دور، جفاى هارون
من  دل  خسته  سرگشته و حيران چه كنم
گلى از خار نديد، اين همه آزار كه من
ديدم از طعنه اين مردم نادان چه كنم
سرنگون  كاش  شود  خانه  هارون پليد
كه چنين كرد مرا بى سر و سامان چه كنم
هر كجا مرغ اسيرى است،ز خود شاد كنيد
تا نمرده است ، ز كنج  قفس آزاد كنيد
مُرد اگر كنج قفس  ، طاير بشكسته پرى
ياد   از  مردن  زندانى  بغداد  كنيد
چون به زندان ، به ملاقاتى محبوس رويد
از  عزيز  دل  زهرا  و علىّ ياد كنيد
كُند و زنجير  گشائيد ، ز  پايش دم مرگ
زين ستمكارى هارون ، همه فرياد  كنيد
چار   حمّال  ،  اگر  نعش  غريبى  ببرند
خاطر  موسى  جعفر ،  همه  امداد كنيد
تا  دم مرگ ، مناجات و دعا كارش بود
گوش  بر  زمزمه  آن  شه  عبّاد  كنيد
پسرش نيست ، كه تا گريه كند بر پدرش
پس  شما  گريه بر آن كشته بيداد كنيد
نگذاريد   كه   معصومه   خبردار  شود
رحم  بر  حال  دل  دختر  ناشاد  كنيد


چهل داستان و چهل حديث از امام كاظم عليه السلام / عبداللّه صالحى

وصيت امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام) به كميل

اين حكمت، تعليمى از معلمى ربانى به متعلمى در سبيل نجات، يعنى «كميل بن زياد نخعى» است. آن گاه كه على(عليه السلام) دست او را گرفته و به صحرا مى برد تا دور از نگاه نااهلان و چشم هاى نامحرمان، او را مَحرم اسرار گرداند، و در سينه او براى نسل هايى كه مى آيند، گنج هايى ذخيره نمايد. نسل هايى كه حتى راه به صحرا ندارند، زيرا زمين از نكبت غربيان پر است. و ستاره هاى شاهدِ گفتار على(عليه السلام) در دل شب را، ابرهاى سياه ظلمتِ برخاسته از سوختن انسان ها در بن بست ايسم ها و آتش فتنه ها، و دود بركشيده از در خانه دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، پوشانده است.

مخاطب اين حكمت، نسلى است كه تنها همين سياهى قلم بر سفيدى ورق را دارد، كه از سينه كميل ها تراويده و بر صفحه اوراق و كاغذها نقش بسته است.

همين آينده تاريك است كه على(عليه السلام) را وامى دارد تا حسرتش را با آه و نفس طولانى ظاهر كند، و به كميل تأكيد كند:

«فاحفظ ما اقول لك»

«بر آن چه به تو مى گويم، حافظ باش وآن را پاس بدار» .

قلب تو و قلب هر انسانى، ظرفى است كه حقايقى را در خود جمع مى كند و اسرارى را ضبط مى نمايد. و بهترين ظرف ها ، وسيع ترين و باظرفيت ترين آن ها است . قلبى كه بتواند حقايق بيش ترى را در خود جاى دهد، و اسرار زيادترى را در خود نگه دارد، و آن چنان بى ظرفيت نباشد كه به تلنگرى آن را بيرون بريزد، و به اندك فشارى بشكند و با حادثه كوچكى وارونه شود.

آن چه مى تواند به قلب ظرفيت بخشد و آن را وسعت دهد، علم و معرفت و حكمت است. حضرت در حكمت 205 به اين نكته توجه مى دهد و مى فرمايد:

«كل وعاء يضيق بما جعل فيه الا وعاء العلم فانه يتسع به».

«هر ظرفى با پر شدن از مظروف، بى ظرفيت مى شود و دچار فشار و تنگى مى شود و چيز ديگرى را در خود راه نمى دهد، جز ظرف علم، كه با آن به وسعت مى رسد و پر شدن از علم او را به وسعت بيشترى راه مى برد».

وفات حضرت زينب كبرى(سلام الله علیها)

از غم آن مه لقا قدم خميد
درعزايش گشته موهايم سفيد
زين مصيبت شيشه صبرم شكست
قلب محزونم ازاين ماتم برفت

لحظات آخر عمر زينب ( سلام الله علیها)

بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ماجراى كربلا پايان پذيرفته ، ولى غمهاى زينب فراموش شدنى نيست . هر لحظه او كربلا و عاشورا و اسارت و درد رنج است . هر لحظه ، مدينه يادآور حديث كساء اهل بيت و دوران هجرت زينب و حسين ، از سخت ترين دوران عمر اوست .
در مدينه قحطى سختى رخ داده است . عبدالله بن جعفر كه بحر جود و كرم است و عادت بر بذل و عطا دارد، به دليل اينكه دستش ‍ از سرمايه دنيا تهيه گشته راهى شام مى گردد و به كار زراعت مشغول مى شود؛ ولى زينب ، هر روز او گريه و داغ دل است . مدتى مى گذرد كه زينب گرفتار تب وصل خانواده اش مى گردد و هر لحظه مريضى او شدت پيدا مى كند، تا اينكه نيمه ظهر به همسر خويش عبدالله مى گويد: ((بستر مرا در حياط به زير آفتاب قرار بده .))
عبدالله مى فرمايد: ((او را در حياط جاى دادم كه متوجه شدم چيزى را روى سينه خويش نهاده و مدام زير لب حرفى مى زند. به او نزديك شدم ديدم پيراهنى را كه يادگار از كربلاست ؛ يعنى پيراهن حسين را، كه خونين و پاره پاره است ، بر روى سينه نهاده و مدام مى گويد: ((حسين ، حسين ، حسين !...))
لحظاتى بعد او وارد بر حريم اهل بيت النبوة گشت و كارنامه عمرش به به خير و سعادت ختم گرديد.

وفات میوه ی دل ام ابیها(سلام الله علیها) و علی ابن ابیطالب(علیه السلام) بر همه ی شعیان و دوستداران اهل بیت (عایه السلام) تسلیت باد.


200 داستان از فضايل ، مصايب و كرامات حضرت زينب (ع )/عباس عزيزى

ولادت حضرت علی (علیه السلام)-انفاق

ولادت با سعادت مولی الموحدین حضرت علی (علیه السلام) بر همه ی شیعیان و وستداران حضرت مبارک باد.

تادلم شاد و تنم فارغ از اندوه تب است

ساقيا  باده  بده فصل نشاط و طرب است

آسمان  جلوه ي  خاصي  كند  امشب   آري

چون  شب  سيزده  ماه  عزيز  رجب  است

متولد  شده  شاهي  كه  ز  الطاف  خدا

اسدالله  بود  و   شير  خدايش  لقب  است

شد   تولد   به   حريم  حرم  خاص  خدا

اوبه حق ملحق و هستي  جهان را سبب است

لطف  او  موجب  خوشبختي  و  توفيق بود

غضبش  مايه ي  بدبختي  و رنج و تعب است

زوج  زهرا  و  پسر  عم  رسول  مدني(ص)

پدر  محتشم  و  پادشه   تشنه  لب  است

نام  ناميش  علي  ابن  ابيطالب  و او

حامي  كشور  ايران  و  امير  عرب  است

شاه  اقليم  ولايت  كه  به  فرمان خدا

به  وليعهدي  سلطان  عرب  منتخب  است

لنگر  عرش  خدا  ذات  همايون  علي است

قبله ي  سوم  و  شاهنشه  والا نسب است

فاتح  خيبر  و  دست  حق  و  داماد  نبي

والي   ملك   ولايت   ولي   منتخب   است

باري  امروز  بزن  دست  به دامان علي

كه تو را عاقبت و خير و سعادت طلب است

(پيروي)

 

اميرالمؤمنين حضرت علي (عليه السلام) شبي تا صبح نخلستان شخصي را آبياري كردند  و در برابر، مقداري جو دريافت نمودند. وقتي جوها را به منزل بردند يك سوم آن را آرد كردند و از آن غذايي تهيه نمودند. چون غذا پخته و آماده شد مسكيني آمد  درخواست كمك كرد و آن ها غذا را به اودادند .

يك سوم ديگر ج.ها را آرد كردند و از آن غذايي تهيه نمودند. در اين هنگام نيز يتيمي آمد و از آنان كمك خواست. آن ها هم غذاي تهيه شده را به او دادند و از يك سوم باقي مانده غذايي مهيا كردند پس از آماده شدن غذا اسيري آمد و در خواست كمك كرد و آن ها نيز غذاي خود را به او دادند و حضرت و همسر و فرزندانش گرسنه ماندند.

خداي تعالي كه از نيت پاك آنان آگاه بود و مي دانست به خاطر خدا چنين انفاقي كرده اند به آنان پداش اخروي دادند و در باره ي آنان فرمود:

و يطعمون الطعام علي حبه مسكيناً و يتيماً و اسيراً

و براي محبت به خدا به مسكين و يتيم و اسير غذا مي دهند.


قصه هاي تربيتي چهارده معصوم/محمدرضا اكبري/صفحه40

محجة البيضاء،ج4،ص192

 عکس گرفته شده از وبلاگimam-ali-mola.blogfa.com

کمک کنید

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمت دوستان عزیز و همراهان همیشگی

توسط یکی از دوستان مطلع شدم که:

خواهر عزیزی که تا چندی قبل وضعیت ظاهری و اعتقادی مناسبی نداشتند

به لطف الهی و عنایت اهل بیت

از عملکرد گذشته ابراز ندامت کرده و خواهان جبران گذشته گردیده اند .

این خواهر بزرگوار به دلیل اینکه شاید در گذشته باعث اذیت خانواده شده و یا به تذکرات خانواده گوش نمی دادند

الان باعث بی مهری و یا کم مهری خانواده قرار گرفته اند (به دلیل عدم وجود اعتماد خانواده)

مشکلات زیاد بازگشت و ترک عادات گذشته ودوستان قدیمی و نگاه اطرافیان و ... قطعا باعث بروز مشقاتی خواهد شد در عین حال مشکل اما شیرین.

لذا با توجه به اینکه این خواهر ما در آستانه حلول ماه رجب المرجب و میلاد امام باقر دست نیاز و یاری به طرف ما و شما دراز کرده اند ازهمه دوستان عزیز خواهشمند است در قسمت نظرات ایشان را خطاب قرار داده و یاری فرمایند

امیدواریم قلب نازنین حضرت نبی اکرم و اولاد طاهرینش از همه ما راضی باشد

اگر برای هر عزیزی مقدور است جهت استفاده نظرات بیشتری

از عزیزان این پست را در وبسایت خود لینک بفرمایید

موفقیت و روسفیدی این خواهر عزیز صلوات هدیه بفرمایید

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

قطعا نظر شما به نیت قربه الی الله موثر و ماجور است